طراوتی عاشقانه
من در چشمان تو راز عشق را خواندم ودر دستهایت گرما و حرارت وجود را وبا بارش مهر خود قطره قطره بر شبنم وجودم مرا خیس از عواطف خود کردی مرا بارانی بارانی کردی تا ببارم تا بار دگر حس زیبای بودن را در...
View Articleشبنم نگاهت
شبنم نگاهت که با قطرات باران بر زلالیه ی چشمانم می نشیند مرا به وادی زیبای خیال می کشاند و ترسیم می کند در ذهنم آینده ای دور که به سبزی روح بهارست که به طروات نشاط باران است که به آرامش آبی دریاست
View Articleجان تازه
وقتی که خورشید صبحگاهی با امید به تو لبخند می زند و نورانیت خود را بر گستره ی هستی می تاباند و حرارت عشق با عطر خوش عاشقی افشانده می شود من،روزم را با یاد تو آغاز می کنم من با آهنگ صدای تو من با...
View Articleلبخند
لبخند با حسی ایجاد می شود که نامش شادی درونی ست لبخند زمانی بر گونه ات جای می گیرد که گویا اندرونت با غم سازگاری ندارد لبخند زمانی بر گونه ات جای می گیرد که گویا ضمیرت در واژه ای به نام گریه سیر نمی...
View Articleنقش انسانی
در زمانه ای که سخن از اندیشه است واژه ها ،تصوراتی هستند تا راه ِزیستن را به من که یک انسانم نشان دهند واژه ها ،از نوع بشریت می گویند واژه ها ،از فضایل انسانی می گویند واژه ها ،از حدیث رادی می گویند و...
View Articleحریری از آرزوها
وقتی نوای سحر با تابش کمرنگ آفتاب آغاز می شود و سپیده می دمد و صبح فرا می رسد و حس خوب بودن در تو آغاز می شود و تو در آغازین ساعات با آرامش حاصل شده از شب روح خسته ی خود را در حریری از آرزوها می گذاری...
View Articleپاییز
پاییز فصل میلاد من فصلی که در آن من زاده شدم با رنگین کمانی از رنگها با ابرهای باران زا که میبارند قطرات خود را بر روان آدمی تا تازه گردی از حس بودن تا تازه گردی از حرارت خواستن تا تازه گردی از عشقی که...
View Articleعطر خوش عاشقی
در میان جنگل سبز پراز درخت که باران با قطرات خود برگها را خیس نموده بود و نشاط و طراوت خود را از خیسی باران دریافت نموده بودند واین ،آغاز زیستن برگ در بهار وجود بود و بهار ،فصل جوانه زدن فصل روییدن...
View Articleآهی برخاسته از نهاد
من در سکوت شبانه ی دلم که نوایی از زندگی را در خود ندارد و انده در آن مالامال است و درد را در سینه ی خود نگاه می دارد هراسی از دیو سیاه شب ندارم وفریادم را با آهی برخاسته از نهادم پاسخ می دهم
View Articleقدحی از شراب قرمز
مراکه عاشقممرا که در رویایی ترین احساسهاتو را در قاب خاطراتم می بینمدر کوچه باغهای آرزورنگین ترین آرزویمدیدار توستمن در خاطره هایمروانه ی تو هستملحظه به لحظهآن به آنثانیه به ثانیهبدون حد و مرزفقط تو را...
View Articleخورشید
خورشیدحضور خود را از شرق جشن می گیردوروز پدیدار می گرددوآفتاب حیاتنور خود را بر پهنه ی گیتی می گستراندو من در حرکت زمینکه نشانی از شب و روزستبه دایره ی مدوری می رسمکه از تو شروع می شودو به تو ختم می گردد
View Articleوباز هم می توان اندیشید
درین دیار که سرزمین من ِانسان استدرین دیار که آدمیت ،نقطه ی اصلی ستدرین دیار که سخن از راد مردی ستدرین دیار که گفتن ،یک طرز ِنگاه استدرین دیار که بیان واژه ،هنر اندیشه استدرین دیار که اندیشه جزء لاینفک...
View Articleعاشقانه ترین آرزو
وقتی آرامش در درونت موج می زندوقتی اثری از رد پای شب نیستوقتی آوای بلبلان برایت ،زیباترین آهنگ هستی ستوقتی منظر دیدت،سبزترین درختان باطراوت باشدوقتی آبی آرامش ،رنگ دید چشمانت استتو می توانیاگر بخواهیدر...
View Articleآهنگ دوستت دارم
دلی دارم که از صحبت دوستدریای مواج لحظه هاستدلی دارم که در رد پای دوستنشانی از توقف لحظه هاستدلی دارم که از آبشار محبتقطره قطره زلال چشمان شماستدلی دارم که از توفان روزگارجذر و مد امواج گرفتار شماستدلی...
View Articleآوای زجر
وقتی حنجره ی عشقسکوت می کندوقتی شباهنگ عاشق نمی خواندوقتی واژه ها ،سرگردان و آواره ی هجرانندمن با ترنم آنچه که در اندرونم استنوای مهر را بانگ می زنمنوای محبت را با چشمان خیسم ،نشان می دهمو سکوت ،آوای...
View Articleکبوتر سپید عشق
کبوتر سپید عشق با بال پروازش در آسمان آبی آرامشپرواز می کندو دغدغه ی اوپروازستپروازی نه خیالیپروازی واقعی به سوی جهان دوستی هاپرواز ی که از عمق جانلقای دوست را خواستارست
View Articleهماره ی زیستن در کنار گل
وقتی پنجره ی دلمرو به باغ آرزوها بازستو پروانه ی خیال با رنگارنگی خودمی پرد در باغودر هوای عطر آگین ترین گلپرپر می زندودر هوای خوشبو ترین رایحه می پردو گویی می خواهد جذب شود در آغوش گلو گویی می خواهد...
View Articleقدحی از شراب قرمز
مراکه عاشقممرا که در رویایی ترین احساسهاتو را در قاب خاطراتم می بینمدر کوچه باغهای آرزورنگین ترین آرزویمدیدار توستمن در خاطره هایمروانه ی تو هستملحظه به لحظهآن به آنثانیه به ثانیهبدون حد و مرزفقط تو را...
View Articleخورشید
خورشیدحضور خود را از شرق جشن می گیردوروز پدیدار می گرددوآفتاب حیاتنور خود را بر پهنه ی گیتی می گستراندو من در حرکت زمینکه نشانی از شب و روزستبه دایره ی مدوری می رسمکه از تو شروع می شودو به تو ختم می گردد
View Article
More Pages to Explore .....